ادامه پست قبلی...

گر بخواهم همه‌ی حرفم را خلاصه کنم، باید بگویم که جنگ، همه‌ی دوقطبی‌ها را در ایران شست و برد. جامعه‌ی ما پُر از دوقطبی و اختلاف و بگومگو و مشاجره بود. ما از این چیزها کم نداشتیم؛ تا دلتان بخواهد، آدم‌ها با هم درگیرند، با همدیگر مشکل دارند، نسبت به همدیگر خصومت می‌ورزند، یکی از من خوشش نمی‌آید و یا من با یکی دیگر مشکل دارم. و یک پروژه‌ای هم در ایران وجود داشت ــ اتّفاقاً این هم پروژه‌ی رژیم و آمریکا بود ــ که هر موضوعِ حتّی کوچکی را تبدیل کنند به عامل دوقطبی‌سازی ملّی. این وزیر استیضاح بشود یا نشود، ما به اِف‌اِی‌تی‌اِف ملحق بشویم یا نشویم، فلان توافق را بکنیم یا نکنیم؛ یک نیرویی در ایران تلاش می‌کرد همه‌ی این‌ها را تبدیل کند به ابزار تجزیه‌ی جامعه و شکل دادن به دوقطبی‌های جدید. انگار که چند ده میلیون این طرفِ جوی ایستاده‌اند، چند ده میلیون آن طرفِ جوی ایستاده‌اند. این مسئله‌ی خیلی خطرناکی برای امنیّت ملّی ما بود. در آن محاسبات اوّلیّه‌ای که آن‌ها داشتند، یکی همین بود؛ این‌ها تصوّر می‌کردند جامعه‌ی سیاسی ایران چنان دوقطبی شده که دیگر سر هیچ امر ملّی‌ای نمی‌تواند تفاهم کند. به نظر من، این یکی از دلایل اصلی‌ای بود که این‌ها ضربه به ایران را در آن مقطع انتخاب کردند.

خب این دوقطبی‌ها در جنگ از بین رفت، جنگ همه‌ی این‌ها را شست و برد و یک دو قطبی را به جای همه‌ی این‌ها نشاند: دوقطبی ایران و اسرائیل؛ دوقطبی یک ایران عزیز یا یک اسرائیل جنایت‌کار؛ انتخابی بین عزّت و ویرانی. لذا همه حُول این دوقطبی سازمان پیدا کردند و چون این دوقطبی یک دوقطبی درستی بود، شما دیدید که قریب‌به‌اتّفاق همه‌ی ملّت ایران یک سمت دوقطبی ایستادند، هیچ کس آن سمت نَایستاد، اصلاً‌ دوقطبی‌ای دیگر شکل نگرفت و جامعه‌ی ایران تبدیل شد به یک قطب.

* جالب است که در سال ۱۴۰۱ مثلاً یک سری تظاهراتی علیه ایران در آلمان انجام شد، امّا در این تظاهرات اخیر در آلمان، شاید حدود صد نفر یا دویست نفر بودند که پرچم سلطنت‌طلبان و اسرائیل و مانند این‌ها را بلند کرده بودند!
* چون در آن قطب، دیگر جای ایستادن نیست؛ آن قطب یک مشت جنایت‌کاری هستند که کارشان کشتن بچّه‌ها است. من یک آماری دیدم که این‌ها شانزده هزار بچّه را کشته‌اند و چند صد نوزادِ چندروزه در غزّه شهید شده! خب این‌ها دارند نشان می‌دهند که اگر از دستشان بربیاید، این کار را با همه خواهند کرد. مگر قبل از حمله‌ی به سوریه، آقای جولانی با ترامپ دست نداد؟ مگر با هم توافق نکردند؟ این‌ها به توافق خودشان با جولانی هم پایبند نماندند که تازه آدم خودشان است، خودشان او را آورده‌اند سر کار و خودشان به او مأموریّت داده‌اند. خب مردم ایران این چیزها را می‌بینند، مردم ایران متوجّه این قضایا هستند. این مردم، هم خیلی باهوشند و هم به نظر من خیلی نکته‌سنجند و مردم شریفی هستند. بنابراین، ما حواسمان باید باشد که پروژه‌ی دشمن احیای دوقطبی‌هایی در ایران است که جنگ، آن دوقطبی‌ها را از بین برده. این‌ها می‌خواهند ما دوباره برگردیم به دعواهای حیدری‌نعمتی سابق.

* اگر بخواهیم یک فهرستی از بایدها و نبایدهای ناظر به حفظ این امر ملّی و حفظ این اتّحاد و انسجام اجتماعی ارائه بدهیم، از نظر شما این فهرست شامل چه مواردی است؟
* به نظر من، این‌ها برای بر هم زدن انسجام اجتماعی در ایران روی پنج حوزه تمرکز کرده‌اند. من در‌این‌باره خیلی تأمّل کرده‌ام. حوزه‌ی اوّل، رفتارهای تندروانه‌ی سیاسی از دو طرف است؛ یعنی ما دوباره برگردیم به شرایطی که احساس بکنیم وقت آن است که دوباره با هم دعوا کنیم. یک عدّه‌ای الان فکر می‌کنند که وقت باج گرفتن از حاکمیّت است، یک عدّه‌ی دیگر هم تصوّر می‌کنند که الان وقتش است که دوباره نظام را متّهم کنند به اینکه درست نجنگید، خوب نجنگید، «مذاکره» به معنای «تسلیم» است و دوباره همان حرف‌های قبل از جنگ را در کشور احیا کنند. من خیلی روشن می‌گویم: این‌ها آب ریختن در آسیاب اسرائیل است.

رژیم صهیونیستی برای اینکه تصمیم بگیرد دوباره سراغ ما بیاید یا نه، نگاه می‌کند ببیند اگر دوباره جنگ باشد، مردم کنار نظام می‌ایستند یا نمی‌ایستند. اگر ما دعواهایی را شروع بکنیم که خروجی این دعواها برای جامعه این باشد که این‌ها دوباره برگشتند سر خانه‌ی اوّل، دوباره دارند سر منافع خودشان با همدیگر دعوا می‌کنند و مردم را دارند فراموش می‌کنند، اگر دوقطبی‌هایی در جامعه شکل بگیرد که این سیگنال را به جامعه بدهد که ما درسی از این جنگ نیاموختیم، این اوّلین جایی است که همبستگی اجتماعی در ایران مخدوش خواهد شد و به نظر من ممکن است رژیم را سوق بدهد به سمت اینکه درگیری جدیدی را با ایران شروع بکند. امروز پروژه‌های دوقطبی‌ساز پروژه‌های صهیونیستی در ایران است.

ببینید! ما می‌توانیم با هم اختلاف داشته باشیم، می‌توانیم با هم دعوا کنیم، می‌توانیم همدیگر را نقد کنیم ــ هیچ اشکالی ندارد ــ امّا اوّلاً نباید این‌ها را تبدیل به مسئله‌ی اوّل کشور بکنیم؛ یعنی مسئله‌ی اوّل کشور امروز مبارزه با اسرائیل است و ما مسئله‌ی دیگری نداریم. ثانیاً اگر یک کسی راجع به یک موضوعی با بنده اختلاف داشت، من حق ندارم چشمم را ببندم و او را متّهم کنم به نفوذ، متّهم کنم به اینکه من طرف‌دار کشور و اسلام و انقلابم و او نیست؛ من چنین حقّی ندارم. تا وقتی که یک نفر در چهارچوب نظرات حضرت آقا کار می‌کند، سیاست‌های آقا را پیگیری می‌کند، ولو اینکه در موضوعات سیاسی یا غیر‌سیاسی با من اختلاف داشته باشد، هم‌سنگر من در مبارزه با اسرائیل است؛ این قاعده‌ای است که ما باید رعایت بکنیم. من در عید نوروز یک مطلب مفصّلی در‌این‌باره نوشتم که در زمانه‌ی ترامپ و نتانیاهو، معیارهای انقلابی بودن عوض شده؛ امروز مهم‌ترین معیار انقلابی بودن این است که چگونه اکثریّت جامعه را در این جهاد مقدّسی که درگیرش هستیم، در کنار نظام نگه داریم.

این مردم نشان دادند که از ما مسئولان بهتر می‌فهمند. ما اجازه نداریم این حسّی را که جامعه نسبت به حاکمیّت پیدا کرده، نسبت به حضرت آقا پیدا کرده، با ندانم‌کاری خودمان و با تندروی خودمان مخدوش بکنیم؛ ما چنین اجازه‌ای نداریم. ما باید خیلی مراقبت بکنیم در رفتارمان با این مردمی که به رغم همه‌ی مشکلاتی که دارند، این‌جور باشرافت کنار نظام ایستادند و فداکاری کردند و به نظر من، باز هم خواهند ایستاد. تنها کسی که می‌تواند به جامعه بگوید بکن و نکن، ولیّ جامعه است که امروز شما می‌بینید مهم‌ترین کاری که آقا دارند می‌کنند، تأکید بر حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی و تجلیل از مردم است. ما باید از این مردم تجلیل بکنیم. تندروی و دوقطبی‌سازی مهم‌ترین عاملی است که به نظر من همبستگی ملّی در ایران را مخدوش خواهد کرد. من بیانیّه‌ی امثال میرحسین موسوی در این مقطع را در همین جهت می‌دانم و معتقدم اگر به‌دقّت به آن رسیدگی بشود، معلوم خواهد شد که این از خارج از ایران کارسازی شده، همچنان که بیانیّه‌های قبلی این آدم هم همین‌جوری بوده.

اکتور دوّمی که این‌ها می‌خواهند به واسطه‌ی تمرکز روی آن همبستگی اجتماعی در ایران را به چالش بکشند، مسئله‌ی اسنپ‌بک است. این‌ها می‌خواهند این تلقّی را در ایران به وجود بیاورند که اسنپ‌بک اوّلاً چیز خیلی مهمّ هیولاواری است، ثانیاً اسنپ‌بک مقدّمه‌ی جنگ بعدی است و یک جور ترس و هراس اجتماعی جدید را به جامعه در ایران تزریق کنند. واقعیّت این است که اسنپ‌بک مهم است و این‌جور نیست که چیز مهمّی نباشد، ولی از لحاظ تحریمی چون تحریم‌های اصلی تحریم‌های یک‌جانبه‌ی آمریکا است نه تحریم‌های سازمان ملل، با اسنپ‌بک اتّفاق خیلی بزرگ غیر‌منتظره‌ای نخواهد افتاد. و اسنپ‌بک هم به هیچ وجه مقدّمه‌ی جنگ نیست، بلکه مخدوش شدن همبستگی اجتماعی در ایران است که مقدّمه‌ی جنگ است. اتّفاقاً اگر این‌ها در جنگ موفّق شده بودند و توانسته بودند به برنامه‌ی هسته‌ای ایران آسیب بزنند، نیازی به اسنپ‌بک نداشتند؛ خود همین که رفتند سراغ اسنپ‌بک نشان‌دهنده‌ی این است که در آن ادّعایشان که می‌گویند «ما به برنامه‌ی هسته‌ای ایران ضربه‌ی جبران‌ناپذیر غیر قابل بازگشت زدیم» دارند دروغ می‌گویند، که حالا این بحث مفصّلی است.

عامل سوّم مذاکرات است. این‌ها دوباره می‌خواهند یک دوقطبی را در ایران ایجاد بکنند که یک عدّه بشوند طرف‌دار مذاکره، یک عدّه بشوند مخالف مذاکره و خروجی‌ای که می‌خواهند از این بگیرند آن است که اگر جنگ بعدی رخ داد، مال این است که ایران در مذاکرات مثلاً باید یک توافقی می‌کرده و نکرده و این دلیلِ جنگ است! در‌حالی‌که برای شما توضیح دادم که امروز در ایران مذاکره و میدان از هم جدا نیستند. مهم‌تر از آن، ما اگر مذاکره‌ای می‌کنیم، هدفمان این نیست که با یک کسی مثل ترامپ توافق کنیم؛ هدف ما این است که حجّت بر همه تمام بشود، وَالّا ما می‌دانیم با این‌ها نمی‌شود توافق کرد و می‌دانیم اگر توافقی کنیم، این توافق، توافق بی‌ارزشی خواهد بود. امّا مهم است که مردم بدانند ما همه‌ی تلاشمان را برای حلّ‌وفصل موضوع از روش‌های دیپلماتیک انجام دادیم؛ مهم است که مردم بدانند جمهوری اسلامی همه‌ی تلاش خودش را برای اجتناب از جنگ انجام می‌دهد. ما نمی‌خواهیم وارد جنگ بشویم؛ ما همه‌ی تلاشمان را می‌کنیم که جنگ نشود، ولی اگر جنگ شد، خوب می‌جنگیم و در جنگ پیروز خواهیم شد. شما این‌جوری باید به مذاکره نگاه بکنید؛ ولی بالاخره من فکر می‌کنم موضوع مذاکرات موضوعی است که یک عدّه‌ای در داخل و خارج از ایران تلاش خواهند کرد تا آن را تبدیل کنند به عامل شکاف اجتماعی در ایران، و این خطای خیلی بزرگی است.

فاکتور چهارمی که این‌ها می‌خواهند همبستگی اجتماعی در ایران را به واسطه‌ی آن مخدوش بکنند، تولید صداهای مخالف است. ببینید! اگر یک حقیقت تاریخی روشن شده باشد برای همه‌ی ما مردم در ایران داخل و خارج، به نظر من این است که ما امروز یک رهبری داریم که می‌توانیم به او اعتماد کنیم. ما امروز رهبر عاقل و حکیم و شجاعی داریم که می‌تواند دست این ملّت را بگیرد و از صحنه‌های حسّاس عبور بدهد. چه تعداد صحنه‌ی حسّاس در سه دهه‌ی گذشته وجود دارد که آیت‌الله خامنه‌ای ایران را از آن عبور داده؟ شما دیگر کدام رهبر را در تاریخ ایران می‌توانید پیدا کنید که یک چنین توانمندی‌ای در عبور دادن کشور و مردم از بحران‌های بزرگ از خودش نشان داده باشد؟ اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. ایشان یک رهبر یگانه‌ای در تاریخ ایران است و به نظر من امروز مردم این را متوجّه شده‌اند؛ متوجّه شده‌اند که قدر این مرد را باید دانست.

حالا دشمن چه کار دارد می‌کند؟ می‌خواهد در عرض صدای رهبری، صداهای دیگری در کشور درست بکند؛ صداهایی که اتّفاقاً بی‌اعتبار شده. امروز معلوم شده که این مرد سه دهه است که هر‌چه می‌گوید درست می‌گوید و به فکر ایران بوده و اگر آن حرف‌ها به آن شکل عمل می‌شد، از همین جنگ هم اجتناب می‌شد، از همین هم پیشگیری می‌شد. باید بسیار مراقب بود که شخصیّت‌های سیاسی وارد این بازی نشوند. البتّه به نظر من جناح‌های سیاسی در ایران دارند از خودشان پختگیِ خوبی نشان می‌دهند و الان یک اجماع ملّی خوبی حُول نظرات حضرت آقا شکل گرفته؛ ولی من می‌فهمم که دشمن یک عدّه‌ای را کاندیدا کرده که وظیفه‌ی آن عدّه این است که یا قبل از درگیری یا در حین درگیری بعدی، بیایند این دفعه صداهای متفاوتی تولید بکنند و حرف‌های دیگری بزنند، که این هم آب ریختن در آسیاب دشمن است.

عامل آخر هم اقتصاد است. دشمن می‌خواهد سایه‌ی جنگ را بالاسر افکار عمومی در ایران نگه دارد. شما اگر این کانال‌های تلگرامی و اکانت‌های توئیتری را که وابسته‌اند به رژیم نگاه کنید، می‌بینید که هر شب دارند خبر می‌گذارند که دو روز دیگر قرار است به ایران حمله بشود، هواپیماهای اف۳۵ آمریکا آمده‌اند در فلان پایگاه فلان تمرین را دارند انجام می‌دهند، سوخت‌رسان‌های آمریکایی وارد منطقه شده‌اند یا مثلاً آسمان ترکیه بسته شد! همین‌جور موجی از فیک‌نیوز دارد در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان به نحو هدفمند توسّط رژیم منتشر می‌شود. هدفش چیست؟ هدفش این است که جامعه را در وضعیّت جنگی نگه دارد، جامعه از این حالت نگرانی نسبت به جنگ‌ آینده بیرون نیاید،‌ مردم بگویند امروز قرار است جنگ شود یا فردا قرار است جنگ بشود. خب نتیجه‌ی این چیست؟ نتیجه‌اش این است که از لحاظ اقتصادی مشکل ایجاد می‌شود دیگر؛ نه کسی می‌خرد، نه کسی می‌فروشد،‌ نه سرمایه‌گذاری می‌شود. این‌ها فکر می‌کنند اگر بتوانند جامعه را در یک چنین وضعیّت قفل‌شدگی قرار بدهند، خود این باعث خواهد شد همبستگی اجتماعی در ایران کاهش پیدا کند. حالا این ممکن است با چهار تا مشکل برق و آب و مانند این‌ها هم ترکیب بشود که خب بعضی‌هایش واقعاً قابل مدیریّت است، بعضی‌هایش هم احتمالاً قابل مدیریّت نیست.

بنابراین، طرف مقابل دارد تلاش می‌کند که آرامش به افکار عمومی در ایران برنگردد. من فکر می‌کنم اتّفاقاً یکی از هنرمندی‌های آقا در این جنگ همین بود که ایشان در شب عاشورا، با وجود خطر بزرگی که بود، تشریف آوردند در مراسم عزاداری در حسینیّه شرکت کردند، بعد هم دیدار با قوّه‌ی قضائیّه را ایشان داشتند. مهم‌ترین پیام این قضیّه از لحاظ راهبردی برای جامعه این بود که نگران نباشید، چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. القاء حسّ آرامش و تحت کنترل بودن شرایط، مهم‌ترین پیام و سیگنالی بود که آن حضور به مردم داد؛ همچنان که دیدید مردم چقدر شاد شدند و شادی‌شان، هم از این جهت بود که می‌دیدند آقا صحیح و سالمند و سایه‌ی ایشان بالاسر کشور است، هم از این جهت بود که گفتند پس شرایط، شرایطی تحت کنترل است؛ درست است که خطر هست، نگرانی هست، ولی تحت کنترل است. ایشان آمدند یک ساعت در مراسم نشستند و تشریف بردند، و این هم جزو هوشمندی‌های ایشان است. وقتی راجع به مدیریّت ایشان در این جنگ حرف می‌زنیم، به نظر من به همین نکات باید اشاره کرد.

ما باید بدانیم که جنگ بعدی ممکن است رخ بدهد و با اینکه ما همه‌ی تلاشمان را می‌کنیم که رخ ندهد، ولی اگر هم رخ داد، ما در جنگ بعدی پیروز خواهیم بود. من همیشه گفته‌ام که جنگ دوّم جنگ آخر است. ما یک جوری باید بجنگیم که دیگر جنگ سوّمی در کار نباشد. ما نمی‌توانیم اجازه بدهیم این‌ها هر شش ماه یک بار یا هر یک سال یک بار بیایند یک حمله‌ای به ما بکنند، پنج روز یا ده روز با ما بجنگند، دوباره بروند شش ماه دیگر برگردند. یا نباید جنگ بعدی رخ بدهد ــ که به‌شدّت وابسته است به حفظ انسجام اجتماعی در ایران ــ یا اگر رخ داد، جنگ بعدی باید یک جنگ تمام‌کننده باشد و باید فیصله بدهد به این روندی که این‌ها می‌خواهند ایجاد بکنند. و من البتّه فکر می‌کنم چیزی که رژیم نمی‌گوید، این است که آن‌ها خیلی بیشتر می‌ترسند. رژیم دارد ترس خودش از جنگ را پنهان می‌کند. آسیبی که آن‌ها دیدند به هیچ وجه قابل مقایسه نیست با آن ضربه‌ای که به ما وارد شد.

اگر این پنج فاکتور مدیریّت بشود، به نظر من همبستگی اجتماعی در ایران نه‌فقط حفظ می‌شود، بلکه ما این جنگ را تبدیل می‌کنیم به یک فرصت تاریخی برای جهش در روابط نظام و مردم و جهش در سرمایه‌ی اجتماعی نظام. ولی اگر خدای‌ناکرده ما اینجا کوتاهی کنیم، کم‌کاری کنیم، ندانم‌کاری کنیم و این همبستگی مخدوش بشود، من خیلی روشن می‌گویم که رژیم و آمریکا به‌سرعت به طمع خواهند افتاد برای ضربه‌ی بعدی. بنابراین، بخش عمده‌ی جواب این سؤال که جنگی می‌شود یا نه، به ما بستگی دارد و به اینکه ما چه‌جوری با مردمِ خودمان تعامل خواهیم کرد.

* با توجّه به اینکه ما این جنگ را جنگ آمریکا می‌دانیم و اسرائیل پیمانکار آمریکا در این جنگ بود، سؤالم این است که محاسبات دولت ترامپ چه بود که باعث شد بیاید و به سه مرکز هسته‌ای ما حمله بکند؟ و نکته‌ی بعدی اینکه در آن چند روز آخر، چه فعل‌وانفعالاتی، هم روی زمین در بُعد نظامی و هم در بُعد دیپلماسی، اتّفاق افتاد که منجر به توقّف درگیری شد؟ من کلمه‌ی «آتش‌بس» را به کار نمی‌برم، چون به نظرم کلمه‌ی دقیقی برای وضعیّت فعلی و وضعیّتی که اتّفاق افتاد نیست؛ به نظرم اصطلاح «توقّف درگیری» دقیق‌تر است.
* به نظر من، از ابتدای جنگ روشن بود که آمریکا وارد این جنگ خواهد شد؛ یعنی در‌این‌باره واقعاً هیچ غافلگیری‌ای وجود نداشت و این جزو چیزهایی است که به نظرم حضرت آقا شاید از ماه‌ها قبل از حمله فکرش را کرده بودند و برایش برنامه داشتند که ما ورود آمریکا به جنگ را چه‌جوری باید مدیریّت بکنیم. در این سیستم، روشن بود که آمریکا وارد این جنگ خواهد شد و اصلاً این جنگ، جنگ آمریکا است. آمریکایی‌ها به رژیم اجازه دادند که این جنگ را شروع بکند و هدف رژیم هم این بود که اگر توانست براندازی را محقّق کند، بکند و اگر نتوانست، ایران را وادار کند که تسلیم بشود؛ در مقابل چه کسی؟ در مقابل آمریکا؛ اصلاً هدف این جنگ همین بود. بنابراین، آن موقعی که در روز هشتم و نهم جنگ تقریباً اطّلاعاتی به دست آمد که آمریکایی‌ها می‌خواهند وارد این جنگ بشوند، هیچ کس تعجّب نکرد و آمادگی هم برایش وجود داشت، گروه‌های مقاومت هم آماده بودند.

یکی از سؤالاتی که این روزها زیاد پرسیده می‌شود، این است که گروه‌های مقاومت چرا در جنگ خیلی مداخله نکردند. حتّی من دیدم که آنتونی بلینکن، وزیر خارجه‌ی سابق آمریکا، گفته بود که ما فکر می‌کردیم اگر با ایران درگیر بشویم، یک جنگ منطقه‌ای بزرگی رخ خواهد داد، ولی دیدیم که رخ نداد. خب این‌ها دارند سر خودشان کلاه می‌گذارند؛ این‌ها به‌خوبی می‌دانند که گروه‌های مقاومت آماده و مهیّای ورود به درگیری و ایجاد یک درگیری منطقه‌ای و بزرگ بودند، منتها از ابتدا به این عامل فکر شده بود و این گذاشته شده بود برای وقتی که آمریکا وارد درگیری گسترده در جنگ بشود؛ یعنی از ابتدا سیستم در کشور به این فکر کرده بود که یک روزی ممکن است آمریکا وارد این جنگ بشود، اصلاً دیگر رژیم صهیونیستی برود کنار و حریف اصلی ما در این جنگ، به لحاظ نظامی، آمریکا باشد و ما در آن ساعت باید گزینه‌های جدیدی برای رو کردن داشته باشیم. در واقع، جنگ را فازبندی کرده بودیم و به این موضوع فکر شده بود؛ یعنی اصلاً این‌جوری نیست که مثلاً کسی حواسش نبود یا گروه‌های مقاومت آماده نبودند یا بلد نبودند بجنگند. اتّفاقاً برعکس، کاملاً آماده بودند و در یک زمان مشخّصی که آن زمانِ مشخّص وابسته بود به تحوّلات جنگ و نوع ورود آمریکا به جنگ، بنا بود که در‌این‌باره تصمیم‌گیری بشود.

ضمن اینکه مثلاً بعضی از شهرهای موشکی وارد درگیری نشد و همه‌ی آن‌ها مانده بودند برای لحظه‌ای که آمریکا وارد درگیری گسترده با ایران می‌شود؛ همچنان که ما در آن دوازده روز، اصلاً به سمت گزینه‌ی بستن تنگه‌ی هرمز و ایجاد جنگ انرژی در منطقه نرفتیم، در‌حالی‌که این گزینه کاملاً برای ایران باز است و همه می‌دانند که ایران این توانایی را دارد و دهه‌ها برای این موضوع تمرین کرده، نیرو آموزش داده، تجهیزات توسعه داده و جنگ‌افزار ساخته. خب این گزینه‌ها همه باز مانده بود و حفظ شده بود برای وقتی که آمریکا وارد درگیری گسترده با ایران بشود. و واقعیّت این است که به نظر من ایران آماده بود که همان‌جور که به اسرائیل یک درس تاریخی داد، یک درس تاریخی و ماندگاری هم به آمریکا و ترامپ بدهد؛ این آمادگی در ایران وجود داشت.

تّفاقی که در عمل رخ داد این بود که آمریکا وارد شد و ضربه‌ای به برنامه‌ی هسته‌ای ایران زد که اگرچه ضربه‌ی مهمّی بود، ولی در تحقّق آن هدف اصلی‌اش که عقب انداختن برنامه‌ی هسته‌ای در ایران است، به نظر من شکست خورد. دلیلش هم روشن است: اساساً برنامه‌ی هسته‌ای ایران وابسته به تأسیسات نیست. مثل اینکه مثلاً شما تأسیسات ایکس یا وای یا زِد را بزنید و بگویید که من کار برنامه‌ی هسته‌ای را در ایران تمام کردم، در‌حالی‌که برنامه‌ی هسته‌ای در ایران مثل برنامه‌ی هسته‌ای سوریه یا لیبی یا عراق یک برنامه‌ی وارداتی نیست؛ ده‌ها هزار دانشمند در این برنامه کار می‌کنند، صدها شرکت خصوصی در این برنامه دارند کار اقتصادی می‌کنند، ده‌ها دانشگاه درجه‌یک در ایران درگیر فعّالیّت‌های مرتبط با برنامه‌ی هسته‌ای و انرژی هسته‌ای هستند. این مگر چیزی است که شما بتوانید آن را با بمباران از بین ببرید؟ ضربه‌ای هم که آمریکا به تأسیسات هسته‌ای در ایران زد، به هیچ وجه در حدّ اینکه بتواند این برنامه را برگرداند به نقطه‌ای که دیگر بگوییم این برنامه در ایران یک آسیب جدّی دیده، چنین کارکردی نداشت، ولو اینکه آن تأسیساتِ خاص آسیب دیدند.

امّا نکته‌‌ی مهم مربوط به بعد از حمله‌ی آن‌ها است. بعد از اینکه آمریکایی‌‌ها آن ضربه را زدند، کاری که کردند عملاً این بود که یک فشار بی‌سابقه‌ای به رژیم صهیونیستی آوردند برای آتش‌بس. این نکته‌ی خیلی مهمّی است. مردم باید بدانند فشار برای آتش‌بس به ایران آورده نشد، فشار برای آتش‌بس به رژیم آورده شد. ما الان اطّلاعاتی داریم و بعضی منابع اصلاً معتقدند این رژیم بود که به آمریکا گفت که تو تلاش کن جنگ را تمام بکنیم! مثلاً‌ منابع عربی این را مفصّلاً گزارش کردند که درخواست اوّلیّه‌ی آتش‌بس اصلاً از جانب اسرائیل بوده. ضمن اینکه اسرائیلی‌ها یک هدف مهم داشتند و آن این بود که چون می‌دیدند که دیگر نمی‌توانند بجنگند، می‌خواستند به هر قیمتی آمریکا را به شکل گسترده و کامل و به شکل عملیّاتی بکشانند به جنگ؛ این‌ها دنبال این هم بودند و ما این را دیدیم؛ یعنی آمریکا از حالت پشتیبانی بیرون بیاید و به شکل عملیّاتی وارد درگیری گسترده با ایران بشود.

واقعیّت این است که آمریکایی‌ها بعد از آن ضربه‌ای که به برنامه‌ی هسته‌ای در ایران زدند، سیگنال استراتژیکی که دادند این بود که می‌خواهند جنگ را تمام بکنند و این از نظر ما در ایران دو معنی بیشتر نداشت و آن اینکه اوّلاً شکست اسرائیل را در جنگ پذیرفتند، ثانیاً خودشان هم نمی‌خواهند وارد جنگ بشوند. در واقع، اگر من بخواهم خلاصه کنم برای شما، دو چیز این جنگ را تمام کرد:
اوّل آن چشم‌انداز بی‌سابقه از ویرانی‌ای که ایران برای رژیم اسرائیل ایجاد کرد و این‌ها در تاریخ خودشان چنین چیزی را به یاد نمی‌آورند. یک کسی گفته بود که این بزرگ‌ترین ویرانی‌ای است که در طول تاریخ، در یک کشورِ صاحبِ تسلیحاتِ هسته‌ای رخ داده! حرف درستی است؛ این چشم‌انداز از ویرانی را که ما به این‌ها نشان دادیم، این‌ها دیگر نمی‌توانستند تحمّل کنند. دوّمین فاکتوری که این جنگ را تمام کرد، ترس از توسعه‌ی منطقه‌ایِ جنگ و کشیده شدن جنگ به بازار انرژی بود که آمریکایی‌ها می‌دانستند اگر به طور گسترده به این درگیری وارد شوند، قطعاً این اتّفاق خواهد افتاد.

خب، آمدند گفتند «آتش‌بس»؛ مهم این قسمت است. واکنش ایران چه بود؟ چون ما می‌دانستیم چه کرده‌ایم، واکنش ایران این بود که ما آتش‌بس را نمی‌پذیریم ــ ما تا این لحظه هم آتش‌بس را نپذیرفته‌ایم ــ بلکه ما یک توقّف موقّت در درگیری را می‌پذیریم؛ امّا چون ضربه‌ی اوّل را اسرائیل زده، ضربه‌ی آخر را ایران باید بزند. ایران این مسئله را شرط کرد و جالب است به شما بگویم موقعی که این شرط مطرح شد، خیلی‌ها در داخل ایران تصوّر نمی‌کردند که اصلاً پذیرش چنین چیزی محتمل باشد؛ می‌گفتند «مگر می‌شود؟ یعنی آمریکا و اسرائیل قرار است بِایستند ما آن‌ها را بزنیم، بعد جنگ تمام بشود؟» و این اتّفاقی بود که افتاد و این جزو هنرمندی‌های آقا بود. ایشان از چند روز قبل، این موضوع را پیش‌بینی کرده بودند و به آن فکر شده بود که اگر دشمن خواستار توقّف درگیری شد، ما می‌پذیریم، به شرط اینکه دشمن قبول کند ضربه‌‌ی آخر را ما باید بزنیم؛ چرا؟ چون آن‌ها ضربه‌ی اوّل را ناجوانمردانه زدند و جالب است که این موضوع مطرح شد و آمریکایی‌ها پذیرفتند؛ نه‌فقط آمریکا پذیرفت، بلکه رژیم اسرائیل هم این را پذیرفت. لذا با همه‌ی هارت‌وپورتی که این‌ها دارند می‌کنند، روز آخر قبول کردند که ما آن‌ها را بزنیم، بِایستند تماشا کنند و جوابی هم ندهند، که همین اتّفاق هم افتاد.

ضربه‌ای که ما صبح روز توقّف درگیری زدیم ضربه‌ای تاریخی است. ایران حدود سی موشک شلّیک کرد که همه‌ی آن‌ها روی زمین نشست و اهداف بسیار کلیدی‌ای مورد اصابت قرار گرفت که من معتقدم تا دهه‌ها اسرائیلی‌ها درباره‌اش حرف نخواهند زد ــ یعنی نمی‌توانند راجع به آن حرف بزنند ــ ویرانی بی‌سابقه‌ای خلق شد و رژیم بعد از آن ضربه عملاً نتوانست از جایش تکان بخورد و توقّف درگیری برقرار شد.

اتّفاقاً بعدش که یک درگیری دوسه‌ساعته‌ای بین ایران و رژیم رخ داد که دو موشک به حیفا خورد و بعد آن‌ها آمدند در بابلسر یک راداری را زدند، دلیلش این بود که ایران می‌خواست از شکل‌گیری مدل لبنان جلوگیری کند. ما دو موشک زدیم به حیفا؛ چرا؟ چون قبل از آن، دو پهپاد این‌ها بعد از آتش‌بس خورده بود به دو هدف در تهران؛ احتمالاً این‌ها اینجا دو ریزپرنده‌ی سرگردان داشتند و فرماندهی نیروهای مسلّح در ایران تصمیم گرفت حتّی اصابت دو ریزپرنده‌ی سرگردان در تهران را هم بی‌جواب نگذارد. بعد از اینکه این اتّفاق بعد از‌ آتش‌بس رخ داد، دو موشک ایران به حیفا اصابت کرد، بعد آمدند یک راداری را در بابلسر زدند، بعد ایران مجدّداً موشک شلّیک کرد و جنگ تمام شد؛ این سه ساعت بعد از آتش‌بس است. چرا؟ چون معلوم بود که این‌ها می‌خواهند اینجا یک مدلی شبیه مدل لبنان درست کنند که معنی «آتش‌بس» این باشد که آن‌ها بزنند و ما نزنیم؛ این‌ها می‌خواستند یک چنین مدلی از آتش‌بس را در ایران به وجود بیاورند. هوشمندی فرماندهی نیروهای مسلّح در ایران، در دو سه ساعت بعد از توقّف رسمی درگیری، باعث شد رژیم متوجّه بشود که اگر بزند می‌خورد و مدل لبنان در ایران قابل پیاده‌سازی نیست؛ ریزپرنده‌اش بخورد به ساختمان، جوابش شلّیک موشک به حیفا است. و لذا این باعث شد که این‌ها کاملاً به این جمع‌بندی رسیدند که شوخی‌ای که با بقیّه می‌کنند، با ایران نمی‌توانند بکنند و «دکترین ضاحیّه» در تهران قابل پیاده‌سازی نیست. و تا امروز که من با شما صحبت می‌کنم، رژیم دیگر نتوانسته دست از پا خطا کند، چون می‌دانند که پاسخ هر اقدامی بلافاصله و نامتناسب داده خواهد شد؛ ریزپرنده بخورد به ساختمانِ ما، ما با ریزپرنده جواب نمی‌دهیم، ما موشک بالستیک خواهیم زد.

به نظر من، جنگ این‌جوری تمام شد و اتّفاقاً در آن ساعات پایانی، هم معلوم شد که رژیم چقدر آسیب‌پذیر است و آمریکا چقدر ذلیل است، و هم هوشمندی فرماندهان ما کاملاً آشکار شد که اجازه ندادند رژیم آتش‌‌بس را تبدیل کند به فرصتی برای اقدامات یک‌جانبه. و لذا ما یک توقّفِ درگیریِ کم‌وبیش پایدار داریم، در‌حالی‌که این‌ها عادت به چنین کاری ندارند ــ نه در سوریه، نه در لبنان، نه در غزّه ــ و شما می‌دانید که الگوی رفتار این‌ها جور دیگری است. بنابراین، من فکر می‌کنم حتّی در لحظه‌ی پایان هم ما یک پایان‌بندی باشکوه داشتیم که از قبل به آن فکر شده بود و باید تحسین کرد آن کسانی را که از مدّت‌ها قبل به این دقایق و به این ساعات فکر کرده بودند و برایش طرّاحی کرده بودند و در آن دقایق، طرّاحی خودشان را شجاعانه اجرا کردند.

به عنوان آخرین سؤال، بفرمایید که اگر بخواهیم چند درس مهم در سطح ملّی و راهبردی از این جنگ بگیریم و داشته باشیم، به نظر شما آن درس‌ها چیست؟
* خیلی چیزها می‌شود گفت. اوّل اینکه ما یک دارایی گران‌بها در ایران داریم به نام «رهبری». درست است که این مرد، ایدئولوژیک فکر می‌کند و نقطه‌ی قوّت فکر او هم فکر دینی او است، ولی این مرد بسیار ملّی‌گرا و مردم‌دوست و بسیار حکیم و بسیار شجاع است. شاید اگر ما یک درس از این جنگ گرفته باشیم، این است که قدر یک چنین جایگاهی را بدانیم. ترکیب «دفاع» با «ایدئولوژی» برای اوّلین بار در ایران باعث شده که ما تبدیل شدیم به یک قدرت تقریباً زوال‌ناپذیر. دو قدرت هسته‌ای جهان به ایران حمله کردند و دوازده روز با ایران جنگیدند و دست از پا درازتر، صحنه‌ی جنگ را ترک کردند و رفتند؛ این به خاطر وجود یک چنین رهبری است.

درس دوّمی که باید گرفت این است که هیچ نوعی از توافق دیپلماتیک، مذاکره یا مصالحه، جلوی تجاوز دشمن را نمی‌گیرد. ما می‌توانیم مذاکره کنیم و باید بکنیم، می‌توانیم توافق کنیم که شاید لازم باشد و شاید لازم نباشد ــ این یک موضوع کاملاً تاکتیکی است ــ امّا باید بدانیم آن چیزی که ما را حفظ می‌کند قدرت ما برای دفاع از خودمان است و به میزانی که ما قدرت ملّی و بومی برای دفاع از خودمان را توسعه داده باشیم، می‌توانیم مذاکره و توافق بهتری هم بکنیم.

درس سوّمی که باید بگیریم این است که همبستگی اجتماعی در ایران رکن بازدارندگی دفاعی ما است. همبستگی اجتماعی در ایران یک مفهوم روان‌شناختی یا جامعه‌شناختی صرف نیست، بلکه یک مفهوم دفاعی و امنیّت ملّی است؛ ما باید این‌جوری به آن نگاه بکنیم. بنابراین، ترک خوردن همبستگی اجتماعی در ایران یا این محاسبه در ذهن دشمن که همبستگی در ایران مخدوش شده، می‌تواند منجر به شروع جنگ در ایران بشود؛ مخدوش شدن همبستگی اجتماعی در ایران این‌قدر می‌تواند فاجعه‌بار باشد. و ما باید استراتژی امنیّت ملّی خودمان را متمرکز کنیم بر حفظ و تعمیق همبستگی و وحدت، هم درون جامعه و هم بین جامعه و حاکمیّت. و ضمناً‌ این را هم درک کنیم که این مردم ــ من باز این مطلب را تکرار می‌کنم ــ مردم خوبی‌اند، مردم باهوشی‌اند، مردم شریفی‌اند و ما هستیم که باید خودمان را با این مردم تطبیق بدهیم. این‌قدر اصرار نکنیم که مردم را درست کنیم؛ مردم درستند، ما باید خودمان را در شرایط فعلی درست کنیم.

درس چهارمی که به نظر من می‌شود از این قضایا گرفت و در این شرایط فعلی باید گرفت و بسیار مهم است، این است که ما نیازمند آن هستیم که یک نوع نگاه جدیدی به مسئله‌ی رابطه‌ی قدرت در محیط بین‌المللی بکنیم. یک تلقّی سانتی‌مانتالیستی‌ای ظرف یکی دو دهه‌ی گذشته در ایران ترویج شده که انگار دنیا یک جایی است که یک قانونی بر آن حاکم است، یک اصولی وجود دارد، یک ارزش‌های جهانی وجود دارد و مشکل ما هستیم که به این نظم بین‌المللی نمی‌پیوندیم و به همین دلیل است که این اتّفاقات دارد می‌افتد! امروز معلوم شده که همه‌ی این‌ها شوخی است؛ شما یک موجودیّت وحشی‌ای درست کرده‌اید به نام «رژیم صهیونیستی»، سلاح اتمی هم به او داده‌اید و می‌تواند در دنیا راه بیفتد هر کار دلش می‌خواهد بکند، هیچ کس هم چیزی به او نگوید.

در یک چنین دنیایی، نگاه‌های فانتزی و سانتی‌مانتال که تصوّر می‌کنند شما از طریق ادغام در نظم جهانی می‌توانید امنیّت تولید کنید، نگاه‌های خیلی غیر‌واقع‌گرایانه‌ای است. این نگاه‌ها است که ایران را به خطر می‌اندازد، نه نگاهی که می‌گوید ما باید برویم سراغ مقاومت، نه نگاهی که می‌گوید ما باید برویم سراغ موشک؛ اتّفاقاً این نگاه‌ها کاملاً‌ واقع‌بینانه است. به نظرم درس بزرگی که ما می‌گیریم و خیلی از کشورها هم بعد از این جنگ گرفتند ولی الان جرئت نمی‌کنند بگویند، همین است. من می‌دانم که در ملاقات‌های دیپلماتیک، بعضی از این کشورهای عربی و کشورهای دیگر به مقام‌های دیپلماتیک خود ما گفتند که ما تازه فهمیدیم این دنیا چه دنیای وحشی‌ای است؛ حالا شما در ایران ضربه خوردید، ولی جواب دادید؛ ما اگر ضربه بخوریم ــ خیلی از این کشورهای بزرگ در این منطقه این را می‌گویند ــ یک خمپاره به سمت اسرائیل نمی‌توانیم شلّیک کنیم! درست است که شما یک ضربه خوردید، ولی بعد اسرائیل را ویران کردید.

درس بزرگ دیگری که می‌شود گرفت این است که ما باید دکترین امنیّت ملّی خودمان را به سمت درونی‌سازی مؤلّفه‌های قدرت ببریم و واقعاً به چیزی به نام «روابط بین‌الملل» یا «حقوق بین‌الملل» اعتماد نداشته باشیم. من یادم هست قدیم‌ها یک طنزی بود که می‌گفتند حقوق بین‌الملل کلّاً دو مادّه است: مادّه‌ی اوّلش می‌گوید باید از صاحبان زور تبعیّت کرد، مادّه‌ی دوّمش هم می‌گوید در موارد اختلاف به مادّ‌ه‌ی یک رجوع کنید! چیزی که ما از حقوق بین‌الملل در این سال‌ها دیدیم همین بوده؛ چیزی غیر از این نبوده. لذا به نظر من درس بعدی این است که باید واقع‌بین باشیم. من اصلاً نمی‌گویم حرف‌های احساسی و شورانگیز بزنیم؛ نه، واقعیّت اقتضا می‌کند که ما روی پای خودمان بِایستیم و قوی باشیم. و این کاملاً واقع‌بینانه است؛ هر چیزی غیر از اینکه خیال کنیم می‌شود رفت با آمریکای ترامپ یک توافقی کرد که آن توافق امنیّت ما را تضمین کند و او جلوی اسرائیل را بگیرد، معلوم شد که یک مشت فکاهیّات است که یا در ذهن بعضی‌ها رفته یا خود رژیم و آمریکا این‌ها را در داخل ایران کارسازی کرده‌اند.

به نظرم این پنج شش درس، درس‌های بنیادینی است که می‌شود از این جنگ گرفت. البتّه ما هنوز نیاز داریم که خیلی بیشتر فکر کنیم و ابعاد موضوع را بکاویم و سخت‌گیرانه برای آینده برنامه‌ریزی بکنیم، در مقابله با دشمنی که به نظر من از کوچک‌ترین فرصت برای ضربه زدن به ما مضایقه نخواهد کرد.

منبع:

https://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=60821