از شکست رژیم صهیونی در ۱۲ ساعت اول تا پایانبندی باشکوه؛ قسمت 4
ادامه پست قبل...
بعد، ما زیرساختهای اطّلاعاتی را هدف قرار دادیم؛ موساد، یگان ۸۲۰۰، مرکز هوش مصنوعی و زیرساختهای مرتبط با سامانهی اَرو(پیکان) هدف گرفته شد. برای همین است که شما میدیدید سیستم دفاع موشکی رژیم بهخوبی کار نمیکرد؛ اینها ادّعا میکردند که آسمان ایران باز است، ولی آسمان خودشان خیلی بازتر بود. به همین دلیل است که ما هرچه در جنگ جلوتر آمدیم، اساساً نرخ شلّیک و نرخ اصابت ایران به هم نزدیک شد؛ یعنی روز آخر، دیگر اینجوری شده بود که ما هرچه شلّیک میکردیم به هدف میخورد؛ یک موشک میزدیم و همان یک موشک اصابت میکرد. البتّه با توجّه به اینکه ما نمیدانستیم مسیر جنگ چگونه پیش خواهد رفت ــ ممکن بود جنگ توسعه پیدا کند و ممکن بود اتّفاقات غیرمنتظره بیفتد ــ بالاخره بخش دفاعی در ایران باید دوراندیشی میکرد و لذا برای همین بود که نرخ شلّیک موشک کم شد، برای اینکه دوراندیشانهتر باید به جنگ نگاه میشد؛ امّا یکی از اصلیترین دلایلش این بود که اصلاً نیازی به شلّیک انبوه موشک وجود نداشت. خب وقتی ما هرچه میزدیم به هدف میخورد، چرا باید موشک اضافه شلّیک میکردیم؟ ضمن اینکه شلّیکها بسیار دقیقتر شد.
با اسنادی که جامعهی اطّلاعاتی ما از رژیم به دست آورده بود، هزاران هدف معیّن شد و چند صد هدف بادقّت مورد اصابت قرار گرفت؛ مثلاً مؤسّسهی وایزمن و بازار الماس اینها در راماتگان در تلآویو مورد اصابت قرار گرفت که من میتوانم بگویم به یک معنایی داراییِ چندهزارسالهی اینها بود. همچنین، تعداد قابل توجّهی از زیرساختهای نظامی اینها هدف قرار گرفت که سرّی است و اینها اصلاً تا حالا راجع به آن حرف نزدهاند. و حالا لیستی از اهداف وجود دارد که الان چون سانسور داخل رژیم دارد کم میشود، مردم تازه بهتدریج دارند دراینباره حرف میزنند و چون افراد دارند برمیگردند به آپارتمانهای خودشان و به جاهایی که ساکن بودند، آرامآرام روزنامهنگارها دارند جزئیّات را میفهمند. مثلاً یکیشان یک گزارش جالبی نوشته بود مبنی بر اینکه اصلاً این سیاست سانسوری که اِعمال شده، هدفش امنیّت نیست، دلیلش این نیست که اینها میگویند عکسها و فیلمهای این تأسیسات را منتشر نکنید، چون امنیّت ما به خطر میافتد، دلیلش این است که رژیم میخواهد شکست را بپوشاند. خب اینها چون این جنگ را باختهاند و یک ویرانی بیسابقهای ایجاد شده، میگویند به دلایل امنیّتی کسی دراینباره حرف نزند، درحالیکه دلیل امنیّتی ندارد و همه جا خراب شده.
بنابراین، عملاً کار به جایی رسید که جنگ به سمت مغلوبه شدن پیش میرفت. با اینکه تأسیسات موشکی ایران زیر ضرب بود و با اینکه بچّههای هوافضا و بچّههای پدافند در ارتش فداکارانه میجنگیدند و جنگ عملاً جنگ سختی بود ــ این جنگ به هیچ وجه جنگ آسانی نبود ــ ولی رژیم آرامآرام به این نتیجه رسید که جنگ دارد فرسایشی میشود. ببینید! معنای «جنگ فرسایشی» از لحاظ فنّی این است: وقتی یک جنگی معلوم است که دیگر به اهدافش نمیرسد و فقط روی لجولجبازی میخواهد ادامه پیدا کند، به آن میگویند «جنگ فرسایشی». تقریباً از شب هفتم یا هشتم بود که رژیم به این نتیجه رسید که اهداف این جنگ قابل تحقّق نیست؛ نه شورشی قرار است رخ بدهد، نه به لحاظ امنیّتی فروپاشیای در ایران ایجاد خواهد شد ــ چون اینها مراکز مرتبط با امنیّت شهری را هم هدف قرار دادند ــ نه برنامهی هستهای قرار است متوقّف شود، نه برنامهی موشکی قرار است متوقّف شود و هیچ کدام از اینها قرار نیست اتّفاق بیفتد.
پس اینها تقریباً در شب هفتم یا هشتم متوجّه شدند که تحقّق اهداف جنگ منتفی است و از این به بعد اگر بخواهند بجنگند، دیگر درگیر یک جنگ فرسایشی میشوند؛ جنگی که معلوم است به اهدافش نخواهد رسید و جبههی داخلی رژیم هم دیگر کشش این ضربات را نداشت، چون اصلاً فکر نمیکرد قرار است یک چنین ضرباتی بخورد. ما دیگر آن شبهای آخر و پنج شش روز آخر جنگ، با سیستم ارو و دفاع موشکی آنها شوخی میکردیم؛ یعنی تبدیل شده بود به یک جوک، به طوری که اینجا شلّیک میکردند و تماشا میکردیم ببینیم که خود این سیستم چهجوری خودش را میزند و با ویدئوهایش تفریح میکردیم! همهی ویدئوهایش را هم خودشان منتشر میکردند؛ یعنی همهی ویدئوهایی که از اصابت بیرون آمده، ویدئوهایی است که خود ساکنان سرزمینهای اشغالی گرفتند که از یک جایی به بعد، دیگر رژیم شروع کرد به برخورد پلیسی؛ یعنی فضا را کاملاً امنیّتی کردند.
در این لحظه که اینها فهمیدند جنگ را باختهاند، جنگ دارد فرسایشی میشود و توان جنگ فرسایشی را ندارند، ناگهان دیپلماسی رشد کرد، آرامآرام پیغاموپسغامها شروع شد. البتّه برای کسانی که در ایران درگیر این قضایا بودند، به نظر من کاملاً روشن بود که معنای شروع پیغامهای دیپلماتیک و حتّی بحثها دربارهی مداخلهی آمریکا در جنگ این است که اسرائیل دیگر نمیتواند بجنگد و اینها آرامآرام دارند به یک راه خروج فکر میکنند و دنبال یک پنجرهای میگردند تا از این پنجره بپرند بیرون و این غائله را ختم کنند. بنابراین، پیغامهای دیپلماتیک در طول جنگ وجود داشت؛ هم اوایلش وجود داشت، هم به روزهای هشتم و نهم که رسیدیم بسیار جدّیتر شد.
این را هم من بگویم کاری که آقای عراقچی کرد که از ایران رفت بیرون و شروع کرد با دنیا حرف زدن، این کار، کار مهمّی بود؛ درحالیکه بالاخره مشکلات زیادی وجود داشت و هم فشار سیاسی زیادی روی بخش دیپلماتیک ما بود، هم مسائل امنیّتی وجود داشت. اینکه وزیر خارجهی ما از ایران خارج شد و شروع کرد با دنیا حرف زدن، علامتی بود از اینکه اینها صدای ایران را نمیتوانند خاموش کنند. اینها میخواستند صدای ما را خاموش کنند؛ اینها میخواستند اینجا ما را بزنند، هیچ کس هم در دنیا حرفی در دفاع از ایران و دراینباره نزند که این جنگ چرا شروع شده و منطق ایران چیست؛ یعنی میخواستند همه را خفه کنند. اینکه صدای ایران در دنیا شنیده شد و اینکه حنجرهی ما در دنیا باز بود، کار کوچکی نبود و به نظر من این کار تحسینبرانگیزی است که وزارت خارجه در طول دوران جنگ انجام داد.
از لحاظ دیپلماتیک، آن چیزی که من میتوانم اینجا بگویم این است که اینها از یک مقطعی به بعد تلاش فراوانی کردند برای اینکه جنگ را با بیآبرویی کمتر برای رژیم تمام بکنند! این را ما میفهمیدیم. درحالیکه در شش هفت روز اوّل، همانجور که شما گفتید، ژستشان طوری بود که ما با ایران حرفی نداریم بزنیم و ارتباطات قطع است و ما آمدهایم کار را در ایران تمام کنیم، در نیمهی دوّم جنگ عملاً چیزی که ما دیدیم این بود که اینها آرامآرام داشتند این بحث را کلید میزدند که خب حالا ما چه کار کنیم تا شما دست از سر اسرائیل بردارید، ما چه کار کنیم که بتوانیم اسرائیل را از زیر دستوپای ایران در این جنگ بیرون بکشیم! لذا معلوم بود که ایدهی پشت سر دیپلماسی نجات اسرائیل است؛ یعنی این چیزی بود که ما میفهمیدیم و این به آن دلیل بود که رژیم کاملاً از لحاظ نظامی کم آورده بود و اینها دیگر نمیتوانستند بجنگند.
اگر خاطرتان باشد، نتانیاهو وسط جنگ در جواب سؤال یک خبرنگار گفت که مطمئن باشید ما وارد جنگ فرسایشی نخواهیم شد ــ این کار عجیبی بود وسط جنگ ــ چون کاملاً این شبهه وجود داشت که خب تو که به اهدافت نمیتوانی برسی، فقط اسرائیل را انداختی زیر مشت و لگد ایران و میخواهی وارد یک جنگ فرسایشی بشوی که خروجیاش یک ویرانی گسترده در رژیم و باقی ماندن یک ایران انتقامجو است! یعنی این کابوسی بود که یواشیواش داشت برای آنها متولّد میشد.
من فکر میکنم که ورود آمریکا هم با همین هدف صورت گرفت. در واقع، گرچه ضربهای که آمریکاییها به برنامهی هستهای ایران زدند ضربهی مهمّی است و برنامهی هستهای در ایران آسیب دیده، امّا خروجی نهاییاش این بود که آمریکاییها میخواستند یک راهی پیدا کنند برای اینکه خودشان و اسرائیل را نجات بدهند از این گرفتاریای که در آن افتاده بودند؛ و برآوردهایشان به آنها میگفت که نباید وارد یک چنین گرفتاریای بشوند، چون بعداً نمیتوانند جمعش بکنند.
از این جهت، من دیپلماسی را در این جنگ اینجوری دیدم که حقوق بینالملل ساکت شد تا ایران بشکند؛ امّا به محض اینکه دیدند ایران شکستنی نیست، دیپلماسی تازه جان پیدا کرد برای اینکه طرف بازنده را از مهلکه بیرون بکشد. این یک توصیف یکخطّی است که میشود راجع به دیپلماسی انجام داد. حالا اگر لازم بشود، بعد میشود راجع به قضیّهی آتشبس و ورود آمریکا و مسائلی مانند اینها هم حرف زد.
یک موضوعی را چندین بار اشاره کردید، ولی به نظر میرسد که لازم است یک مقدار تفصیلیتر و مستقل دربارهاش حرف بزنیم؛ و آن همین بحث «اتّحاد ملّی» است که در پیام رهبر انقلاب هم که برای چهلم شهدا صادر شد، اوّلین مورد از آن هفت تکلیفی که برای اقشار مختلف تعیین کردند، بحث «اتّحاد ملّی» است و فرمودند یکایک ما در این زمینه وظیفه داریم. واقعیّت این است که ما یک شکافهایی در داخل کشور داشتیم و شاید یکی از دلایلی که دشمن را به این جمعبندی رساند که الان وقت حمله است، برآوردهایی بود که راجع به این شکافها داشتند. اوّلاً بفرمایید که چه اتّفاقی واقعاً افتاد که این شکافها ناگهان تبدیل میشود به یک اتّحاد و انسجام بیسابقه در تاریخ معاصر ایران و چطور این اتّفاق افتاد؟ و دوّم اینکه از نظر شما اهمّیّت و بایدونبایدهای این اتّحاد چیست؟
از لحاظ روانشناسی اجتماعی، به نظر من این خیلی بحث مهم و فنّی و پیچیدهای است که در آن لحظه در ذهن جامعهی ایرانی چه گذشت و در این دوازده روز، این مردم با خودشان چه فکری کردند که یک چنین رفتاری از خودشان نشان دادند. من فکر میکنم این یک موضوعِ باز هم هست؛ یعنی موضوعی است که بهویژه متخصّصان علوم شناختی اجتماعی باید راجع به آن فکر کنند، باید راجع به آن داده جمع کنند، باید ما راجع به آن پروژههای مطالعاتی تعریف کنیم. ما باید بفهمیم واقعاً چه اتّفاقی افتاده، همچنان که من فکر میکنم دشمن دارد تلاش میکند بفهمد؛ هم بفهمد و هم اگر بتواند، این همبستگی و وحدتی را که در ایران ایجاد شده، عمدتاً توسّط عوامل داخلی ــ حالا یا عوامل داخلی نادان یا عوامل داخلی مغرض ــ به چالش بکشد.
حالا اگر برسیم، من خواهم گفت مهمترین عاملی که تعیین میکند جنگ بعدی رخ خواهد داد یا رخ نخواهد داد، میزان باقی ماندن یا از دست رفتن انسجام اجتماعی در ایران است؛ این فاکتور است که تعیین خواهد کرد جنگ بعدی رخ میدهد یا نه و اگر رخ داد، چه اتّفاقی خواهد افتاد. امروز مهمترین عامل بازدارندهی ما، در کنار همهی مؤلّفههای قدرت دیگرمان، این چسبندگی و اعتماد عمیقی است که بین مردم و حاکمیّت، بهویژه بین مردم و حضرت آقا رخ داده؛ این چیزی است که از این به بعد قرار است ما را حفظ کند. و اگر ما اصلاً بحثهای سیاسی و رسانهای و مانند اینها را بگذاریم کنار و فقط از منظر امنیّت ملّی و از منظر دفاعی به موضوع نگاه کنیم، امروز ما تکلیفی مهمتر از این نداریم که این همبستگی را حفظ بکنیم. برنامهی دشمن این است؛ اینها میگویند یا در جنگ بعدی مردم دیگر نباید کنار حاکمیّت بِایستند، یا باید به این جمعبندی برسند که در جنگ بعدی متفاوت عمل کنند، به این نتیجه برسند که مقصّر جنگ بعدی خود نظام است. ایجاد یک فضایی که در جنگ بعدی مردم یک رفتاری متفاوت از جنگ قبلی بکنند، مهمترین پروژهای است که اینها الان در داخل ایران دارند پیگیری میکنند و مهمترین فاکتوری است که اینها بر اساس آن، تصمیم خواهند گرفت که دوباره به ما حمله بکنند یا حمله نکنند.
حالا ما به دلیل کار علمی در حوزهی علوم شناختی، یک مقداری هم در این حوزه دغدغه داریم که خب واقعاً ریشههای این اتّفاق چه بود؛ لذا من شخصاً روی این موضوع تمرکز کردهام. من اگر بخواهم خیلی خلاصه به شما بگویم، میتوانم چند عامل کلیدی را اینجا برای شما بگویم، بعد آنوقت از اینها یک نتیجهای خواهم گرفت.
ه نظر من اوّلین عامل این بود که مردم ایران رژیم اسرائیل را به عنوان متجاوز شناسایی کردند. اینکه یک تجاوزی به خاک ایران شده و یک جنایتی علیه مردم ایران در حال وقوع است، مخصوصاً با آن کارهایی که اینها روز اوّل کردند ــ یعنی خانوادهها را شهید کردند، دانشمندها را به همراه خانوادههایشان شهید کردند، به بیمارستانها در کرمانشاه و جاهای دیگر حمله کردند ــ کاملاً این تلقّی برای جامعهی ایران به وجود آمد که ما در معرض یک تهاجم ناجوانمردانهی خارجی قرار گرفتهایم و این اوّلین عاملی بود که همبستگی اجتماعی را در ایران ایجاد کرد. اگر اینها عقل داشتند و تاریخ چندهزارسالهی ایران را میخواندند، متوجّه میشدند که جامعهی ایران در مقابل هیچ تجاوز خارجیای با هر شرایطی در داخل ــ ما در داخل بالاخره کم مشکلات نداریم ــ رفتاری جز این از خودش نشان نداده. جامعهی ایران همیشه همینطوری بوده؛ چه وقتی که تجاوز خارجی را باخته، مثل حملهای که مثلاً محمود افغان و شرکایش به ایران کردند ــ که در تاریخ ایران خیلی معدود است که ما اصلاً جنگی را باخته باشیم ــ چه در مواردی که جنگها را بردیم، ایران در مقابل متجاوز همیشه یکپارچه شده. این بخشی از روانشناسی اجتماعی تاریخی جامعه در ایران است و نکتهی کلیدی این است که هیچ میزانی از مشکل اقتصادی یا اختلاف سیاسی در داخل، معمولاً این را مخدوش نکرده. به نظر من این چیزی است که رژیم درست برآورد نکرده بود؛ علّتش هم این است که برآوردهای اینها متّکی به گزارشهایی است که منافقین یا سلطنتطلبها به ایشان میدهند. گزارشهای اینها متّکی بر آن بخشهای بسیار اقلّیّتی در جامعهی ایران است که منافعشان در این است که تجاوز خارجی به ایران رخ بدهد؛ لذا این گزارشها واقعنمایی ندارد. این عامل اوّل.
عامل دوّم تنفّری بود که مردم ایران از نتانیاهو داشتند. نتانیاهو کسی نیست که بتواند یک مردمی مثل مردم ایران را مخاطب قرار بدهد و بگوید من آمدهام شما را نجات بدهم. آخر تو تا حالا کجا را نجات دادی که بخواهی ایران را نجات بدهی؟ این تصویر خونآشام و هیولاواری که از نتانیاهو وجود دارد و اینکه این آدم تجاوز به ایران را شروع کرد، خودش جزو مهمترین فاکتورهایی بود که باعث شد یکپارچگی در داخل ایران ایجاد بشود. و مطالبهی افکار عمومی ایران فقط این نبود که تسلیم نشوید؛ مطالبه این بود که این را بنشانید سر جایش. لذا مردم ایران در طول دوازده روز جنگ، یک جور جشن ملّی داشتند بابت حملاتی که ما به رژیم صهیونیستی میکردیم؛ مردم موشکهای ما را میدیدند و کیف میکردند و مطالبهای که در نظرسنجیها خودش را نشان میداد، این بود که محکمتر بزنید. حتّی شب آتشبس و روز آتشبس اگر هم نقدی بود، این بود که هنوز دلمان خنک نشده، اینها را بیشتر بزنید، بعد آتشبس را اجرا کنید. خب، این فاکتور دوّم بود.
سوّمین فاکتور به نظر من شخص حضرت آقا بود، همانطور که توضیح دادم؛ اینکه ایشان به جامعه، هم پیام استواری و برقراری سیستم را دادند، هم پیام آرامش دادند، هم حسّ ترس و پریشانی را تبدیل به حسّ انتقام کردند و هم به جامعهی ایران گفتند یک تکیهگاهی وجود دارد که شما میتوانید به آن تکیه بکنید. وجود این تکیهگاه در آن شرایط سخت ــ که خب شاید سؤال بسیاری از مردم این بود که چه اتّفاقی قرار است بیفتد و ما به چه سمتی در حال حرکتیم ــ یکی از مهمترین عوامل ایجاد همبستگی بود. رهبر انقلاب به آن مطالبهی درونی تاریخی مردم ایران جواب دادند که ما اینهایی را که جرئت کردند یک چنین تجاوزی به ما بکنند، بیچاره خواهیم کرد؛ یعنی به مردم ایران گفتند آن صحنهای را که دوست دارید ببینید که تحقیر اینها و عجز اینها است، ما به شما نشان خواهیم داد. به نظر من، این هم یکی دیگر از عوامل اصلی ایجاد این همبستگی در ایران بود.
عامل بعدی اتّفاقاتی بود که قبل از شروع جنگ افتاد. من ریاست جمهوری آقای پزشکیان را یک عامل مهم میدانم که باعث شد عملاً دوقطبی «اصلاحطلب» و «اصولگرا» در ایران یک مقداری تبدیل به دوقطبی کمرنگی بشود و اتّفاقی که افتاد این بود که حتّی جریان سیاسی اصلاحطلب هم کموبیش در داخل ایران، عملاً از خودش یک کنش هماهنگ با حاکمیّت در این دولت نشان داد. واقعاً من این را شهادت میدهم و این چیز مهمّی است. آقای پزشکیان، در طول این جنگ، بسیار خوب عمل کرد؛ هم شجاع بود، هم همراه بود و کنار دست حضرت آقا ایستاد، هم امور جاری دولت خوب اداره شد و درحالیکه شرایطِ بسیار غیرمنتظره و پُرشدّتی از لحاظ جنگی بود، ما نه کمبود خاصّی دیدیم و نه آشفتگی خاصّی.
مذاکره با آمریکا هم یکی از آن عوامل پیشینیای بود که در این زمینه به ما کمک کرد. ببینید! این خیلی مطلب مهمّی است. بگذارید من همین جا مقداری راجع به این موضوع صحبت بکنم. خیلیها خیال میکردند که هدف مذاکره توافق با آمریکا است؛ امّا هدف این نبود، زیرا تقریباً روشن بود که با اینها نمیشود توافقی کرد، با ترامپ نمیشود توافقی کرد و روشنتر بود که حتّی اگر توافقی بشود، او قرار نیست به آن پایبند بشود. او تا حالا به کدام توافق با چه کسی عمل کرده که بخواهد به توافق با ما عمل بکند؟ هدف، اینها نبود؛ هدف این بود که به افکار عمومی در بیرون از ایران و بهویژه به افکار عمومی در داخل ایران گفته بشود که نظام جمهوری اسلامی یک نظام معقول، منطقی و حکیم است؛ ما میدانیم با اینها نمیشود توافق کرد، میدانیم اگر توافقی هم بکنیم اینها به آن عمل نخواهند کرد، ولی بااینحال مذاکره میکنیم و اگر یک درصد دیپلماسی شانس داشته باشد، ما این شانس را به آن میدهیم که شاید بتوانیم از مسیر دیپلماتیک موضوع را حل بکنیم. لذا نه خوشخیالی و سادهاندیشی وجود داشت و نه خدایناکرده آنجوری که بعضیها میگویند، مثلاً اراده برای سازش وجود داشت. همان کسی که جنگ و میدان را اداره میکرد، همان داشت دیپلماسی را هم اداره میکرد، همچنان که دیدید حضرت آقا در سخنرانی آخر خودشان فرمودند دیپلماسی و میدان هماهنگند. مذاکره با آمریکا بود که به بخشهای مهمّی از جامعهی ایران گفت که این سیستم یک سیستم عاقل است، یک سیستم دوراندیش است و لجبازی وجود ندارد. بنابراین، اگر جنگی شروع شده، تقصیر طرف مقابل است.
بگذارید یک نکتهی خیلی مهم به شما بگویم. میدانید الان ادبیّات امنیّتی رژیم چیست؟ الان دارند میگویند اشتباه ما این بود که زمانی به ایران حمله کردیم که آشوبی در ایران وجود نداشت؛ ما اوّل باید یک آشوب در ایران درست میکردیم و بعد از آن به ایران حمله میکردیم. الان دارند میگویند که آشوب مقدّمهی حمله است. الان دارند دراینباره حرف میزنند؛ یعنی آنها هم دارند شکست خودشان را آسیبشناسی میکنند. این حملات تروریستی در شمال غرب و جنوب شرق که اخیراً رخ داده، من یک سندی از رژیم دیدم که در آن نوشته بود که ما به دنبال یک کمپین حمایت هوایی از تحرّکات مسلّحانه در مرزهای ایرانیم؛ یعنی تحرّکات مسلّحانه که شروع بشود، پشتبندش آنها فکر میکنند که میتوانند با حمایت نظامی و جنگ از آن حمایت بکنند! لذا آشوب خیابانی که دیگر قطعاً اینطور است. خب اگر نظام قبل از این جنگ یک طوری عمل میکرد که یک درگیری بین حاکمیّت و مردم به وجود میآمد و در یک شرایط تنش داخلی، ما یکباره با حملهی رژیم مواجه میشدیم، معلوم بود که نمیشد یک چنین همبستگیای را انتظار داشت
فاکتور بعدی قدرت پاسخدهی ما بود. سه چهار روز که از جنگ گذشت، چهبسا همان شب اوّل، مردم دیدند که نه، نظام جمهوری اسلامی آن نظامی نیست که بخورد و جواب ندهد. ما شاید ضربه بخوریم؛ بله، ضربه میخوریم، امّا پاسخ میدهیم و پاسخهای ما بسیار قدرتمندانه و جسورانه است. اینکه نظام قدرت پاسخدهی خودش را نمایش داد، این هم یکی از مهمترین عواملی بود که همبستگی اجتماعی در ایران را به یک معنایی تبدیل کرد به نشاط پیروزی؛ یعنی جامعهی ایران به خودش میگفت که ما باید این جنگ را ببریم و در این پیروزی خوشحالی کنیم و این مطالبهای که از نظام داشت، مطالبهای بود که از نیروهای مسلّح داشت.
عامل بعدی که به نظر من این همبستگی را در این شرایط به وجود آورد و تقویت کرد، این بود که صدای مخالف سیاسی در داخل ایران شکل نگرفت. همهی نیروهای سیاسی، خودشان را پشت سر رهبری تعریف کردند و همه به این نتیجه رسیدند که سیاست حضرت آقا در سه دههی گذشته ــ که ایشان از مقاومت حرف میزدند و پشتیبانی از سوریه، پشتیبانی از لبنان، پشتیبانی از مقاومت در فلسطین ــ سیاست درستی بوده. شما دیدید به محض اینکه در لبنان و سوریه آن اتّفاقات افتاد، دشمن جمعبندی خودش را کامل کرد ــ ابتدای عرایضم دراینباره توضیح دادم ــ که به ایران حمله بکند. با توجّه به این موضوع، یک جوری انگار حقّانیّت سیاست نظام بر جامعه آشکار شد و حتّی آنهایی که منتقد بودند هم متوجّه شدند که سیاستِ منطقهایِ ما در سه دههی گذشته سیاست درستی بوده و به نفع ایران بوده. یک جوری انگار جامعهی ایران به این نتیجه رسید که حضرت آقا بیشتر از همه به نفع ایران کار کرده و امروز این قلمرو و سرزمینی که به نام «ایران» وجود دارد، مدافعی بزرگتر از این مرد ندارد و آن کسانی که چند هزار کیلومتر آنطرفتر از مرزهای ما میجنگیدند، آنها هم داشتند برای ایران میجنگیدند.
ببینید! همهی اینها ظرف چند ساعت و چند روز اتّفاق افتاد؛ همهی این بینشهای تاریخی در یک زمان کوتاهی اتّفاق افتاد و این واقعاً یک معجزهای است که خداوند یک چنین صحنهای ایجاد کرد و یک سری معضلات تاریخی و یک سری بحثهای پیچیده که چند دهه ذهن جامعهی ایران را مشغول کرده بود، در یک زمان کوتاهی تعیینتکلیف شد. به نظرم این عوامل، کنار همدیگر، دست به دستِ هم داد و این صحنهی همبستگیای را که شما الان میبینید به وجود آورد.
ادامه دارد...
ولایتمدار - بسیجی